کد خبر: 1223888
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۲:۰۰
چرا زشتی  در شهر‌های ما به امری عادی تبدیل شده است؟
ما با حواس پنج‌گانه خود در معابر، خیابان‌ها، بزرگراه‌ها و کوچه‌ها رفت‌وآمد می‌کنیم و در این میان سه حس بینایی، شنوایی و بویایی ما خوراک خود را از فضا‌های شهری می‌گیرند و اگر در این میان آشفتگی‌های بصری و صدا‌های محیط و بو‌هایی که در شهر پراکنده می‌شود، نتواند خوراک مناسبی برای چشم و گوش و شامه ما فراهم کند، دچار فرسودگی و سوءتغذیه حسی خواهیم شد. 
حسن فرامرزی

جوان آنلاین: یکی از آزاردهنده‌ترین رویداد‌ها در شهر‌های ما- چه کلانشهر‌ها و چه شهر‌های کوچک و کمتر شناخته‌شده- آشفتگی بصری است. هر کدام از ما به خاطر حرفه‌ای که داریم، چند ساعت از زمان خود را در فضا‌های بیرونی شهر‌ها سپری می‌کنیم. این زمان برای کسانی مثل راننده‌ها، صاحبان مشاغل خدماتی و شهروندانی که محل کار و زندگی آن‌ها فاصله قابل توجهی باهم دارند، ممکن است حتی به بخش نسبتاً زیادی از زمان‌های مفید آن‌ها بدل شود، از این زاویه حق شهروند است که انتظار داشته باشد در طول روز کمتر با مناظر آزاردهنده و آشفتگی‌های بصری و نظایر آن روبه‌رو شود. 
ما با حواس پنج‌گانه خود در معابر، خیابان‌ها، بزرگراه‌ها و کوچه‌ها رفت‌وآمد می‌کنیم و در این میان سه حس بینایی، شنوایی و بویایی ما خوراک خود را از فضا‌های شهری می‌گیرند و اگر در این میان آشفتگی‌های بصری و صدا‌های محیط و بو‌هایی که در شهر پراکنده می‌شود، نتواند خوراک مناسبی برای چشم و گوش و شامه ما فراهم کند، دچار فرسودگی و سوءتغذیه حسی خواهیم شد. 
چند روز پیش برای چند دقیقه استراحت در ورودی شهر کوچکی توقف کردم. انتظار ما این است که ورودی یک شهر با تمهیداتی که شهرداری آن شهر می‌اندیشد، فضای خوشامدگویی برای هر تازه‌واردی باشد و عناصری که در ورودی یک شهر گنجانده می‌شود، بتواند مسافر یا تازه‌وارد یا حتی شهروندان آن شهر را به اقامت در آن شهر امیدوار و دلگرم نگه دارد، اما ورودی آن شهر به قدری کثیف و پر از آشفتگی‌های بصری و مملو از زباله و پسماند بود که ترجیح دادیم به سرعت از آن منطقه دور شویم. 


 نازیبایی اسپری‌های سیاه 
ماجرا از چه قرار بود؟ در نظر بگیرید هر راننده نیسان آبی که مجوز امدادخودرو را دریافت کرده با یک اسپری رنگ سیاه به جان ورودی شهر افتاده و شماره تلفن همراه خود را با درشت‌ترین فونت ممکن به شکلی زشت در در و دیوار شهر نگاشته است. آیا کسی حاضر می‌شود با خانه خود چنین کند؟ اگر کسی اقدام مشابهی کند و با اسپری روی دیوار خانه همان فرد کلماتی بنویسد، آن فرد معترض نخواهد شد که اینجا محل زندگی من است؟ آیا تملک خود را بر آن فضا یادآور نخواهد شد؟ اما چرا همان فرد در فضا‌های عمومی چنین برآورد و دیدگاهی ندارد؟ به نظرم سؤال مهم و بنیادی این است که چرا برخی از شهروندان از «به یاد آوردن شهر به مثابه یک فضای زیست» ناتوان هستند؟ مثلاً می‌بینید که فرد به راحتی شیشه خودروی خود را پایین می‌دهد و پاکت سیگار، دستمال کاغذی یا پوست میوه را کف خیابان رها می‌کند. چرا این اتفاق می‌افتد؟ علت این است که آن فرد از به یاد آوردن شهر به مثابه یک فضای زیست ناتوان است و اصلاً آن را به عنوان یک فضای زیست مشترک شناسایی نمی‌کند. 


 چرا شهر‌های ما اینقدر بی‌دفاع است؟
وقتی شما با چنین رخداد‌هایی در شهر روبه‌رو می‌شوید، می‌توانید از بی‌مسئولیت فردی و نهادی ما در به یاد آوردن شهر به مثابه یک فضای زیست جمعی سخن به میان بیاورید. این موضوع ارتباطی با سطح تحصیلات، حرفه و طبقه اجتماعی ندارد. وقتی شما فضایی را شناسایی می‌کنید، فارغ از میزان تحصیلات و طبقه اجتماعی از آن مراقبت خواهید کرد. 
از طرف دیگر نهاد‌های ما هم در این زمینه با ضعف آشکار کارکردی مواجه هستند. وقتی در آن شهر کوچک با آن مناظر زشت و آشفتگی اسپری‌بازی‌های افسارگسیخته روی دیوار‌های شهر مواجه شدم، اولین سؤال من این بود که آیا این شهر، شهرداری ندارد؟ آیا این شهر شورای شهر ندارد؟ آیا چشم اعضای شورای شهر و شهردار به این مناظر نمی‌افتد؟ آیا این شهر کلانتری، ضابط قضایی و مقامات قضایی ندارد که از سرمایه مهم یک شهر که منظر‌های بصری آن است، دفاع کنند؟ 
در آن چند لحظه که برای کمی استراحت در ورودی آن شهر توقف کرده بودیم، از خودم می‌پرسیدم آیا ما وارد شهر ارواح شده‌ایم؟ آیا شهر خالی از سکنه و متروکه است؟ آیا قاضی یا قضاتی در این شهر زندگی نمی‌کنند؟ پاسخ روشن بود، معلوم است که شهر خالی از سکنه نیست. آیا ضابطان قضایی در این شهر زندگی نمی‌کنند؟ آیا این شهر، رسانه‌ای ولو در قواره‌های کوچک خود ندارد؟
واقعیت این بود که آن شهر، فرماندار، شورای شهر، شهردار، معاون زیباسازی، دادگاه، کلانتری و چندده نهاد مربوط یا حتی ظاهراً نامربوط به زیبایی فضا‌های شهر داشت و دارد، اما این ظرفیت‌ها عملاً در مراقبت از زیبایی شهر به کار گرفته نمی‌شود، چون برای ما به عنوان یک شهروند، زشتی شهر به یک عادت تبدیل شده است، بنابراین از این همه نابسامانی بصری در پیکره شهر شگفت‌زده نمی‌شویم، چرا؟ چه توجیهی می‌توان تراشید؟ چون ما به شدت آدم‌های مشغولی هستیم و همیشه موضوعات مهم‌تری وجود دارد که باید به آن‌ها بپردازیم. اگرچه می‌توان به این خوانش هم مجال داد؛ ما آدم‌هایی هستیم که نیاز داریم خود را به شدت مشغول نشان دهیم. ما مدام باید به جلسات کاری متعدد برویم، ما آدم‌هایی نیستیم که فرصت سر خاراندن داشته باشیم. آدم‌هایی نیستیم که ثانیه‌ای وقت داشته باشیم و در آن ثانیه به سر و روی شهر نگاه کنیم، آدم‌هایی نیستیم که بتوانیم قدری مکث، تأمل و سکوت را وارد چرخه زندگی خود کنیم، چون هر کسی که چنین کند، احتمالاً به آن معناست که به اندازه کافی مشغول نیست، در حالی که اگر ما خوانش وسیع‌تری از مسئولیت داشتیم، چه در سطح فردی و چه در سطح نهادی، این گونه به وجود زشتی و نهادینه‌شدن آن در کالبد‌های یک شهر عادت نمی‌کردیم. در این صورت در هر جایگاهی که قرار داشتیم، به عنوان یک شهروند، به عنوان شهردار، مسئول زیباسازی شهر، به عنوان راننده نیسان آبی امداد‌خودرو، به عنوان یک قاضی، دادستان، به عنوان مدعی‌العموم، یک کارگر، یک وکیل، به عنوان فروشنده لوازم یدکی خودرو، به عنوان یک دکه‌دار، به عنوان مسئول کلانتری، به عنوان یک معلم، به عنوان یک استاد دانشگاه برای‌مان جای سؤال و حیرت بود که چرا شهر ما به ویژه ورودی آن اینقدر باید زشت، ناموزون و بدقواره باشد. 


 زشتی اولیه، زشتی ثانویه
در همان شهر در تابلوی بزرگی روی دیوار سرویس بهداشتی با رنگ و فونت نسبتاً معقولی نوشته شده بود «سرویس بهداشتی و نمازخانه» و با آدمک‌های مرد و زن جهت ورود به سرویس بهداشتی نشان داده شده بود، اما درست در زیر همان تابلو به زشت‌ترین شکل ممکن- طوری که دیوار سرویس بهداشتی را مخدوش و نازیبا کرده بود- با همان اسپری‌های سیاه جهت مردانه و زنانه نوشته شده بود. واقعاً چه کسانی این کار را انجام می‌دهند؟ چه نیازی به آن نوشته‌های بی‌ربط وجود دارد؟ و سؤال مهم‌تر: چرا حسگر‌های مسئولان یک شهر نسبت به این همه آشفتگی کرخت است؟
نکته تأسف‌آور اینکه زشتی در چشمان ما تبدیل به امری عادی شده است. به گمان من این زشتی ثانویه از آن زشتی اولیه بیشتر است. اینکه امری زشت باشد تا آن اندازه زشت نیست که آن زشتی به امری عادی و روزمره بدل شود. 
نکته جالب این بود که قول معروف پیامبر (ص) در چنین فضای چرک و زشتی نگاشته شده بود که: النظافه من الایمان. این یعنی ما به سطحی‌ترین شکل ممکن- در جایی که پاکیزگی‌ای در آن فضا دیده و رعایت نشده بود- از پیامبر (ص) هم مایه می‌گذاریم و بهره‌برداری نامناسبی از سخن لطیف اولیای خود می‌کنیم، در حالی که اگر به مفهوم واقعی کلمه، زیبایی و پاکیزگی در معابر، ابنیه و گذرگاه‌های شهر به چشم آید، شهر خود‌به‌خود به تجسمی از سخن پیامبر (ص) بدل می‌شود. 
 ما آدم‌های روزمره و بی‌تفاوتی شده‌ایم و این روزمرگی در دوام نابسامانی‌ها نقش اساسی بازی می‌کند. انگار که خبرنگار بگوید به من چه؟ من باید خودم را به فلان نشست خبری برسانم و قاضی چشم خودش را ببندد و شهردار بیشتر از آنکه به شهر بیندیشد، به موقعیت خود چشم بدوزد و راننده نیسان امدادخودرو به این فکر کند که دیگر کدام دیوار سالم مانده است که او بتواند با اسپری سیاه رنگ به جان آن دیوار بیفتد، مسئول کلانتری هم آنقدر مشغول اتفاقات فضای داخل کلانتری باشد که اصلاً ورودی شهر را نبیند، همه ما دست به دست هم می‌دهیم که روزمرگی و عادت‌زدگی در شهر رفع و رجوع نابسامانی‌ها را به تأخیر بیندازد.

برچسب ها: شهر ، آشفتگی ، دیوارنویسی
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
دانیال
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۴۱ - ۱۴۰۳/۰۱/۲۷
0
1
وقتی شهروندان به تفاوت باشند به محل زندگیشون همین میشود
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار